🌹ایستاده به پشت درب بهار…
🌹ایستاده به پشت درب بهار
گل سرخی که زودتر رویید
چند روزی به سال نو مانده
از دم سرد، شعله می بویید!
🌹زیر پاهای بی ترحّم برف
دست خود می کشید یعنی برگ
تا که بر خیمهی بهار رسد
نرم می کرد دست و پنجه به مرگ!
🌹صورتش شد ز سوز سرما سرخ
بادها را مقاومت می کرد
در نگاهش بهار پیدا بود
خسته اما مداومت می کرد!
🌹با همه فصل سرد، جانش را
گرم می کرد شعله ی امّید
گویی از جام نقره گون زمین
خنده های شکوفه را می دید
🌹از درون دریچه ی قلبش
قمری دل، ترانه ای می خواند
آشکارا حباب هر نفسش
به بلور ستاره ای می ماند!
🌹کم کَمَک از کرانه ای آبی
کاروان بهار پیدا شد
گل سرخ، آخرین نفس را داشت
به مشقّت دو چشم او وا شد
🌹سال نو از ره آمد و گل سرخ
با شعف دست خود تکان می داد
گرچه دیگر نبود امّا شاد
پیش پای بهار جان می داد…!